حد خودت را بشناس ! درسهایی که از بازیهای مختلف میگیریم، بسیار متنوع و در اغلب موارد، نامرئی است. بهویژه در بازیهای استراتژیک، معمولاً استراتژی بُرد، میتواند استراتژی مهمی برای پیروزیهای مشابه در زندگی فردی و اجتماعی واقعی ما باشد. شاید بازیای را نتوان یافت که درسهای مهمی برای زندگی نداشته باشد. یکی از این...
تحلیل بازیتحلیل فلسفیحد خودت را بشناس : تحلیل شِلِم

حد خودت را بشناس !
درسهایی که از بازیهای مختلف میگیریم، بسیار متنوع و در اغلب موارد، نامرئی است. بهویژه در بازیهای استراتژیک، معمولاً استراتژی بُرد، میتواند استراتژی مهمی برای پیروزیهای مشابه در زندگی فردی و اجتماعی واقعی ما باشد. شاید بازیای را نتوان یافت که درسهای مهمی برای زندگی نداشته باشد. یکی از این بازیهای جالب توجه بازی شِلِم است؛ جایی که یاد میگیریم « حد خودت را بشناس » یعنی چه و تا چه اندازه اهمیت دارد.
فهرست مطالب
خردهبازی اِعلام
بسیاری از بازیهای ورق، ابتدا یک مرحله اعلام یا مزایده (bidding) دارند؛ مثلاً شلم، اسکاتلندی و بریج. خود این مرحله، یک نوع «خردهبازی»(subgame) به شمار میآید و شگردهای خود را دارد. برای مثال تفاوت اصلی شلم و حکم، صرفاً در همین مرحله اعلام است و بقیه بازی، دقیقاً مانند حکم اجرا میشود. بنابراین میتوان گفت این خردهبازیهای ابتدایی، شناسنامه اصلی بازیهای ورق به شمار میآیند.
معمولاً بازیکنان در بازیهای اول تصوری از اینکه چگونه رقم را به دقت اعلام کنند ندارند و هر کس بسته به روحیه خود، رقم را اعلام میکند. کسانی که اعتماد به نفس کمتری دارند، «اعلام» را به یار خود واگذار میکنند یا به رقم پایین بسنده میکنند و کسانی که روحیه رقابتی بالایی دارند، ممکن است عدد را بسیار بیشتر از کارت خود و تحت تأثیر بلوفهای رقبا اعلام کنند. اما به مرور با ادامه بازی، این رفتار تغییر میکند و بازیکنان به اعلام دقیق نزدیکتر میَشوند.
اگر شِلِم را نوع دیگری از بازی حکم بدانیم، به نوعی میتوان گفت خردهبازی «اعلام» به استراتژیکتر شدن و کاهش میزان شانس در این بازی کمک کرده است؛ چراکه بازیکن در آغاز بازی، اختیارِ به دست گرفتن ابتکار عمل را دارد و اگر هوشمندانه رفتار کند، میتواند به رغم داشتن دست نه چندان مناسب، وضعیت را به سود خود تغییر دهد. این در حالی است که در بازیهایی مثل حکم یا هفت خبیث، بخش اعظم بازی با پخش ورق انجام میشود و چنانچه سطح بازیکنان به هم نزدیک باشد، استراتژیها بُرش چندانی ندارند و شانس تعیینکننده پیروز مسابقه است.
درس زندگی
مطلب حاضر درباره همین مرحلۀ اولیه شلم، یعنی مرحله اِعلام یا بیدینگ است؛ جایی که باید با توجه به دستی که دارید، پیشبینی کنید که به چه عددی میرسید. اگر عدد را کمتر از حد توان خود پیشبینی کنید، مزایده را میبازید و به دلیل چهار کارت اضافهای که به حاکم داده میشود، ابتکار عمل را از دست میدهید. اگر هم عدد را بیش از حد توانتان اعلام و دست را واگذار کنید، کل امتیازتان به منفی تبدیل میشود! عجله، هیجانزدگی یا فریبِ بلوف حریف را خوردن، بهراحتی میتواند موجب اعلام اشتباه شود.
مهم این است که هرچقدر بیشتر بازی کنیم، بهتر میتوانیم با توجه به دست خود، رقم دقیق را اعلام کنیم؛ چون از طرفی چوبِ بالاتر یا پایینتر اعلام کردن را میخوریم و میفهمیم که در اعلام باید خیلی دقت کنیم، و از سوی دیگر به مرور میآموزیم که چگونه میتوانیم با توجه به کارتهایمان، اعلام دقیقتری داشته باشیم.

پیامدهای نشناختن حد خود
معمولاً در زندگی واقعی، بسیار طول میکشد تا نکته اول را بیاموزیم؛ یعنی بفهمیم که نشناختن حد دقیق تواناییها، قابلیتها و علائقمان چه پیامدهایی دارد. البته برای تصمیمات کوچک و در ابتدای جوانی این اشتباهات طبیعی است، ولی هر چقدر تصمیم بزرگتر باشد و جلوتر رفته باشیم، اشتباهات در این زمینه سهمگینتر میشوند. ما نیازمند بهترین انتخابها هستیم؛ چون حداقل در این دنیا فقط و فقط یک بار زندگی میکنیم.
یک درس مهم که میتوان از شِلِم گرفت این است که تصمیمات خود را نه تحت تأثیر هیجانات و در واکنش به کُری یا بلوف حریف (که در زندگی میشه القائات و هل دادنها یا تحقیرهاپی اطرافیان)، بلکه با عقل و منطق و با توجه دقیق به داشتهها و علائق خود اتخاذ کنیم. اینگونه تعداد شکستهایمان کمتر میشود. تصمیمات ما برای زندگی، اولاً باید همانند پیشنهادهایمان در مرحله اِعلام شلم، پیشنهادهای خودمان باشد، نه متأثر از پیشنهادها و سخنان اطرافیان؛ ثانیاً باید کاملاً فکرشده و به دور از هیجان و شتابزدگی باشد؛ وگرنه دائماً طعم تلخ شکست را میچشیم.
مگر شکست خوردن بد است؟
البته شکست مقدمه پیروزی است و نباید از آن هراسید. بسیاری از روانشناسان و فیلسوفان، ما را به تجربه شکست فرامیخوانند و از استقبال نسبت به موقعیتهای مرزی سخن میگویند. ولی این درباره شکستهای اجتنابناپذیر است. در واقع زندگی ازآنجاکه کاملاً در اختیار ما نیست، به اندازه کافی شکستهای اجتنابناپذیر برای ما تدارک دیده است؛ بنابراین باید تا جایی که میتوانیم جلوی شکستهای اجتنابپذیر، یعنی شکستهایی که خودمان نسبت به آنها توان پیشبینی داریم را بگیریم.
در قالب مثال، هیچ عاقلی وقتی برای رسیدن به یک هدف، قدرت انتخاب میان دو راه را داشته باشد (یک راه صاف و یک راه پر از چاه و سنگلاخ)، راه پر چاه و چاله را بر نمیگزیند؛ ولی اگر فقط و فقط راه پر از سنگلاخ پیش رویش باشد، از رفتن آن حذر نمیکند و سختی آن را به جان میخرد.

شناخت اشتباه، تحت تأثیر عوامل غیرواقعی
اینکه اطرافیانت بدون شناخت تو و برنامههایت به تو بگویند «کار تو نیست، ولش کن!»، همانقدر باید برایت بیاهمیت باشد که کسانی بدون شناخت تو و به اسم کلاس یا کلام انگیزشی، بگویند «حتماَ میتوانی، فقط شروعش کن»!
این ابداً به معنای بیتوجهی به مشورتها و توصیههای خیرخواهانه دوستان و خویشان نیست. همانطور که در پنجره جو-هری گفته میشود، ما برای شناخت خود، به بازخوردهای دیگران نیز نیازمندیم؛ ولی اگر نسبت به چیزی بیعلاقه هستیم و از این امر مطمئنیم، صرف توصیه دیگران نباید ما را برای امتحان آن کار وادار یا حتی وسوسه کند. همچنین اگر عاشقانه کاری را دوست داریم و خود را در آن آزمودهایم، ملامت دیگران نباید ما را از ادامه راه بازدارد.
بالاتر از همه اینها، حتی اگر اطرافیان بگویند نمیتوانی فلان کار را انجام دهی، صرف واکنش نشان دادن به آنها، نباید باعث شود که دست به انجام آن عمل بزنیم.
در آیندهپژوهی از چیزی با عنوان پیشبینیهای ناکامرواساز صحبت میشود: من به تو میگویم هرگز نمیتوانی این رکورد را بزنی و تو برای اثبات خودت، بدون اینکه علاقهای به آن کار خاص داشته باشی، مدتها وقت صرف میکنی تا آن رکورد خاص را بزنی. با این کار میتوانی آن رکورد را بزنی و پیشبینی من را باطل میکنی، ولی به قیمت باطل کردن وقت و فرصت خودت! این پیشبینیِ ناکام و اشتباه، در واقع هر دو نفر، یعنی هم پیشبینیکننده و هم پیشبینیشونده را ناکام کرده است!

اینجاست که اهمیت خودشناسی و شناخت درست تواناییها و علائق مشخص میشود. ما تا دوره جوانی، باید با آزمونهای مختلف خودشناسی و استعدادسنجی و محک زدن خود در مشاغل و کارهای مختلف، به ارزیابی مناسبی از حدود توان جسمی، فکری، روحی و عاطفی خود رسیده باشیم تا تصمیماتی متناسب با شرایط خود بگیریم. برای مثال من در دهه سوم زندگی خود باید بدانم که آیا به لحاظ عاطفی و روحی، توان زندگی دائم در یک کشور بیگانه و دور از خانواده و دوستان خود را دارم یا نه، و اگر چنین توانی ندارم، هرگز به صرف توصیه دیگران یا جوّ موجود، اقدام به مهاجرت دائم نکنم. اقدام به ازدواج، انتخاب رشته و شغل، فرزندآوری، تغییر محل زندگی و پذیرش مسئولیتهای جدید کاری، همگی از مواردی هستند که برای تصمیم درست در آنها، باید حد خود را بشناسیم.
همین مطلب در صفحه اینستاگرام بازیکوش.
مطالب مرتبط:
2 نظر
ندا
۰۹/۰۱/۱۴۰۰ در ساعت ۰۰:۳۲
چه زاویه دید قشنگی واقعا از تحلیلهای خوبتون لذت می برم
رحیم کرمانی
۰۵/۰۴/۱۴۰۰ در ساعت ۲۱:۳۸
من شلم زیاد بازی کردم خوب می فهمم چی میگه این مقاله👌